طبق گزارش دیدهبان، توپ شلیک میشود، دیدهبانها جلو میرفتند و دشمن را میدیدند و گراهایی که لازمه شلیک بود را میدادند و روی مختصاتی که به توپخانه میدادند، شلیک انجام میشد. اینها بخشی از توضیحات یکی از نخستین دیدهبانهای آموزش دیده سپاه است که در دوران هشت سال دفاع مقدس خالصانه به صورت متناوب در جبهه حضور پیدا کرد و حتی مجروحیت و جانبازی، او را از ادامه پاسداری از مرز و بوم دور نکرد.
«عقیل شکریان» متولد ۱۳۳۶ بهشهر، کارشناس ادبیات و زبان عرب است. او که به مدت ۳۰ ماه به صورت متناوب و براساس نیاز آن دوران در جنگ ایران و عراق حضور داشته است، میگوید: در عملیات میمک مجروح شدم. ترکش در ناحیه زانویم وارد شد و غضروفها و استخوان زانویم از بین رفت که ۶ماه دوران مجروحیتم به طول انجامید و ۲۵درصد جانبازی اعلام شد.
او که در عملیاتهای مختلفی مانند رمضان، والفجر یک، والفجر۳، الفجر۸ و... حضور داشته است، از زندگی در مشهدالرضا همزمان با آغاز زندگی مشترکش میگوید: پس از ازدواج ساکن مشهدالرضا شدیم، همسرم هم بهشهری است اما همان ابتدا هر دو تصمیم گرفتیم به مشهد بیاییم و زندگی مشترکمان را در جوار امام رضا(ع) آغاز کنیم. ابتدا ۱۰ ماهی در جهاد کشاورزی مشغول به کار و بلافاصله وارد سپاه شدم و تا پایان خدمت در سپاه انجام وظیفه کردم. در سال۸۵ با درجه سرتیپ دوم سپاه به افتخار بازنشستگی نائل شدم اما پس از آن به عنوان مدرس قرآن در مدارس بعثت و امام حسین(ع) مشغول به تدریس شدم .
تولد فرزند اول در نخستین اعزام
این رزمنده دوران دفاع مقدس بیان میدارد: سال ۵۹ همزمان با شروع جنگ در پادگان امام رضا(ع) مشهد مشغول یادگیری شدم. با وجود داشتن شغل و دلبستگیهای دنیوی، مثل هر فردی احساس وظیفه کردم و دفاع برایم در اولویت قرار داشت. آن چیزی که مرا بیشتر ترغیب میکرد، همراهی و همدلی همسرم بود.
او تأکید میکند: به اعتقاد من پاداش همسران رزمندگان از خود رزمندگان بالاتر است زیرا آنها آرامش را برای ما فراهم میکردند.
او تعریف میکند: نخستین باری که به جبهه اعزام شدم، همسرم باردار بود چند ماه آنجا بودم و نخستین فرزندم متولد شد .
او درباره کارش در جهاد و ورود به سپاه میگوید: به یاد دارم تازه به مشهد آمده بودیم و در جهاد که مشغول به کار شدم، یک کاغذ به من دادند و گفتند چقدر حقوق لازم داری؟ نوشتم هزار و ۲۰۰تومان. به خانه که آمدم به همسرم گفتم من این مبلغ را نوشتم اما واقعاً این مبلغ حق من است؟ بعد در سپاه، حقوقم کمکم به ۲ هزار و ۲هزار و ۵۰۰تومان و بعد به ۳هزار تومان رسید.
او اظهار میدارد: یک سالی پس از آموزش در سپاه با تعدادی برای حفاظت از بیت امام(ره) عازم شدیم و حدود یک سال آنجا خدمت کردم و سپس به مشهد بازگشتم و به جبهه اعزام شدم.
فرستادگان رضا(ع)
وی ادامه میدهد: در همان روزهای نخست حضورم در نزدیکی اهواز، در صف صبحگاه اعلام کردند ۶ دیدهبان برای جنگ نیاز داریم. آن زمان کسی تصور نمیکرد که جنگ هشت سال به طول بینجامد، تصورمان این بود که طی یک تا دو ماه جنگ تمام میشود. من و سردار نجاتی که او آن زمان بسیجی بود و امیر عباسی و چند نفر دیگر انتخاب شدیم (امیر بعدها به شهادت رسید). بلافاصله به اصفهان رفتیم و دوره فشرده دیدهبانی را در حدود ۱۰روز گذراندیم. برگشتیم و به عنوان دیدهبان به بچههای «فرستادگان رضا(ع)» پیوستیم. آن زمان هنوز لشکر نبود، مقری در اهواز نزدیک میدان چهار شیر بود که آن مقر را «فرستادگان رضا(ع)» مینامیدند.
او که پس از مجروحیت و ۲۵درصد جانبازی مجدد به جبهه بازگشته، در پاسخ به این پرسش که شما که دین خود را ادا کرده بودید، چرا دوباره برای رزم به جبهه رفتید، میگوید: هیچ کسی برای دفاع از کشور از روی هیجان به جبهه نرفته بود که پس از مدتی این هیجان فروکش کند، کسی برای هیجان، جانش را کف دستش نمیگذارد، در جنگ هر لحظه احتمال شهادت بود.
فرماندهان جایگاه ویژهای در جنگ داشتند، آنها جان بر کفان خط مقدم بودند و اول خودشان پیشقدم بودند و بعد به بچهها فرمان میدادند، فرماندهان چیزی برای ما کم نگذاشتند و مانند همه بسیجیان بودند.
وی خاطرنشان میکند: اگر چه بسیجیان یک ارتش منظم نبودند اما همه بچهها با هم همراه و همدل بودند، به یاد دارم یک بسیجی در عملیات والفجر یک، نقشه عملیات را روی خاک با یک تکه چوب برایم کشید.
وحدت بین ارتش و سپاه
او درباره وحدت بین ارتش و سپاه توضیح میدهد: وقتی به دیدهبانی رفتم، یک ستوان دوم ارتش بود که بسیار کارکشته بود، با دیدهبانها همکاری میکرد. نخستین همکاری ارتش با سپاه را من آنجا دیدم. من دیدهبان خمپارههای ۱۲۰، ۸۱ و... بودم، ما چون تحریم بودیم گلوله نداشتیم و گلولههای خمپارهها توسط ارتش تأمین میشد. از انبار مهمات ارتش به ما به عنوان سهمیه روزانه گلوله تحویل داده میشد و سپاه و ارتش ارتباط خوبی با هم داشتند.
او تصریح میکند: به خاطر دارم در عملیات فتحالمبین توپخانههای ۱۳۰ عراق را گرفتیم و سپاه صاحب توپخانه شد. پیش از آن تمام توپخانهها و خمپارههایی که شلیک میشد، به جز مقدار محدودی که دست ما بود مابقی در اختیار ارتش بود.
شکریان در انتهای گفتوگو تأکید میکند: اتحاد بین ارتش و سپاه وجود داشت که این پیروزی اتفاق افتاد و مهمتر از آن حضور فرماندهان در بین نیروها بود و برای هیچ کس مزایای ویژهای وجود نداشت. فرمانده کسی بود که بیشتر خطر میکرد، بیشتر جانش را به خطر میانداخت، فرمانده به معنای نشستن در جای امن و دور از خط مقدم نبود، به بیان سادهتر همه سرباز بودیم و فرمانده هماهنگکننده بود و خودش هم مانند نیروها میجنگید.
خبرنگار: سرورهادیان
۲۸ مهر ۱۴۰۱ - ۰۵:۴۹
کد خبر: 821406
«دیدهبانی» در واقع چشم توپخانه است پس «دیدهبان» هم حکم چشم توپخانه را دارد.
نظر شما